دیر وقت رفتم خونه یکی از فامیلا.. داشتن شام میخوردن برا شام ماکارونی داشتن من هم که عاشق ماکارونی..هر چقد اصرار کردن گفتم شام خوردم..خلاصه این فامیلمون که میدونست من ماکارونی خیلی دوس دارم یک بشقاب جلوم گذاشت و گفت که با دو قاشق هیچی نمیشه..من شروع کردم به خوردن و لامصب اینقد خوشمزه بود که کل بشقابو خوردم..فامیلمون هم برگشت بهم گفت آقا محمد بعد این دو قاشق غذا رو خونتون بخور واسه شام بیا خونه ی ما....!!!!!


خواهرم وقتی حدودا 4 سالش بود با فامیلامون رفتیم شمال و تو راهم کلی تونل داشت از من پرسید اینا چین؟منم گفتم تونل وای خدا نزدیک هر تونلی که میشدیم داد میزد اخ جون کونل بریم کونل همه هرهر میخندیدن ابرو واسمون نذاشت


خالم و چندتا از فامیلای دورمون اومده بودند باغمون ما هم با فامیلامون کلی رودرباسی داریم
پسر خالم که 5سالش بود از یه طرف اتاق داد زد گفت مهسایییییییه (
mahsaye) بش گفتم آرمین جون عزیزم مهسایه یعنی چی بگو مهسا گله! خیلی قشنگ گفت:مهسا خرررررررره. آرمین و فامیلها:=)))) من: :((


تو تاکسی نشسته بودم یه بچه هم پشت سرم نشسته بود با مامانش همه اش داشت گریه میکرد موز میخواست هی غر غر میکردو گریه میکرد همه کلافه شده بودیم راننده خواست آرومش کنه بهش گفت عزیزم الان پیاده میشید مامان برات موز میخره
بچه هم پررو نه گذاشت نه برداشت با همون حالت گریه به راننده گفت(بالهجه کرمانی غلییییییییظ)تو دیگه گا مخورررر!!!!!!!
آقا سکوتی تاکسیو گرفت که تو قبرستون هم نیست...!(کرمانیا به گه میگن گا ببخشید محض اطلاع گفتم)



آقا ما خونه عمه مون کنار خونه مامانم ایناست ماهم بچه بودیم همه اش اونجا پلاس بودیم یه دخترعمه داشتم عاشق داداشم بود و همچنان هست ولی داداشم به طرز فجیعی از این بدش میومد.منم که همه اش میرفتم پیش اون یه بار که نمره کمی گرفته بودم داداشم عصبانی شد داشت با من دعوا میکرد میگفت از صبح تا شب پیش این ... چسوئی معلومه نمره نمیاری!
همون لحظه پسرعمه ام داداش همون ...چسو از در اومد تو!داشتیم قبض روح میشدیم همه مون!
وقتی رفت داداشم گفت اگربهت گله کرد بگو اینو گفته داداشم:همه اش میری پیشه...,چسو!!!!یعنی بین اسم دخترعمه ام و چسو یه کاما بزار
یعنی این لقب زیبا رو بمن داد...!
منو میگی:|
داداشم:(
ماهم همینو گفتیم دیگه ولی فکرنکنم باور کرده باشه...!