امروز  ۲۰ آبان ماه تولد ماریا جونم است

بهش زنگ زدم و کلی بهم دری وری گفتیم از سکینه خانم حرف زدیم تا حسن آقا دعا نویس .... خیلی دلم  برای چرت و پرت گفتن باهاش تنگ شده بود خوب پایه ایی بود برای شیطنت  تا حالا نتونستم مثل اون را پیدا کنم یادش بخیر چه کارهایی که با هم نکردیم ................

.

.

.

.

نکته جالب این جاست که وسط صحبت کردن یهو دیدم می گه مامانم اینجا است

آخه خاله جان شما کش تونبان تشریف دارید ۲ هفته پیش خودم باهات حرف زدم ، خبری از رفتن نبود چی شده حالا اونجا هستید

بعدش هم که می فرمائید انشا ا... گوش شوهرتون کور .... تا بعد از عید نوروز هم اونجا تشریف دارید

به خدا با این کارهایی که می کنی بلاخره این شوهرت می ره یه زن می گیره

از من گفتن ..................... از شما خندیدن ................... خود دانی خاله جونم  در هر حال من نمی دانم خاله جان ۱ چمدان سوغاتی من یادت نره  نگی عید تمام شد ، بی خیال  قربونت برم من فقط چیز مارک دار تو تنم میره  شما بیار من هم قول می دهم بعد از عید برم بازدید